تقریبا یک ساعت دیگه س...
من دراز میکشم روی تخت... گوشی رو میگیرم زیر گوشم....
و تو... مثل هر ساله اون چهار سال...بازم اولین نفر میشی...بازم من ذوق میکنم...بازم همو پشت تلفن میبوسیم.یه بوس...مخصوص من و تو
بازم لبخند میزنم به خاطراتی که تمام اون هر ساله چهار سال داشتیم...
یادت میاد دیگه مگه نه... 14 اذر... اوففف اخه مگه میشه یادت بره... نع امکان نداره... بازم کار سورپرایزو بجای خانوادم انجام میدی... هر چند ک من یادمه...
.
.
.
میدونم به یادمی... میدونم گلوی تو ام از بغض درد گرفته... اما چشماتو بارونی نکن...من بجای هر دومون ابر بهاری میشم...
رفتی... منم رفتم... تو فقط منو از دست دادی... منم فقط تو رو... اما تو ارامشتو بدست اوردی... و ... من... تنهایی رو...
کسی نیاد...برچسب : نویسنده : ddokhy-hashtomy2 بازدید : 168